loading...

دال میم رمان

دانلود رمان های عاشقانه و مجموعه ی وحشی

بازدید : 1496
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 12:03

همانطور که مشغول کتاب خواندن بود،از آبمیوه اش نوشید.لحظه‌‌‌ای بعد تلفنش که روی میز تحریرش،درست مقابلش قرار داشت،لرزید.با دیدن نام لیلی،حس بدی پیدا کرد.تلفنش را از روی میز برداشت.پس از کمی‌کلمجار رفتن با خود،تردید را کنار گذاشت و تماس را وصل کرد.لیلی خیلی سریع گفت_الو؟

شخصیت های رمان معامله
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 77
  • بازدید ماه : 353
  • بازدید سال : 21013
  • بازدید کلی : 24810
  • کدهای اختصاصی